پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
فروهر – نشان ملی
نوشته شده در 13 اسفند 1391
بازدید : 392
نویسنده : دینگdingدانگdong

ایرانیان یکی از کهن ترین تمدن ها ، فرهنگ ، دانش و خرد را از خود برای مردمان خود و دیگر مردم جهان به یادگار گذاشته اند که با کمال تأسف بسیاری از مردم حال حاضر از آن نا آگاه می باشند .

یکی از نشانه و سمبل هائی که از گذشته برای ما به یادگار مانده نشان فروهر (فره وشی) است ، که قدمت تاریخی آن به چهار هزار سال پیش تخمین زده شده است . تاریخچه این نشان زیبا به پیش از زایش زرتشت بزرگ ، فیلسوف گرانمایه خرد و فرهنگ و دانش جهان باز می گردد .

نکته با اهمیت و بسیار شگفت آور این نشان ملی ایرانیان آن است که تک تک قسمت های آن دارای مفهوم خاص و با معنی است ، که نشان از فرهنگ غنی و پربار ایران دارد . از این رو در اینجا به تشریح مختصری از این نشان با ارزش می پردازم ، باشد که مورد توجه قرار گرفته و با تعمق بیشتری به آثار به جا مانده از نیاکانمان نگاه کنیم .

نخست چهره پیرمرد سالخورده باستانی ایرانی در این نگاره اشاره به شخص نیکوکار و یکتاپرست است که رفتار و ظاهر مرتب و پسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهند .

دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که اشاره به ستایش " دادار هستی بخش اهورامزدا " خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در چهارهزار سال پیش آن را به جهان بشارت داد .

حلقه ای (چنبره) در دست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین اهورامزدا و انسان بسته می شود و انسان باید خدای واحد جهان هستی را ستایش و پرستش کند و همیشه در همه امور خود ، اهورامزدا را ناظر بر کارهای خود بداند . تاریخدانان بر این باورند که حلقه ازدواج بر گرفته شده از این حلقه است که در واقع یک سنت ایرانی بوده و در دیگر نقاط جهان نیز مرسوم گشته است و زن و شوهر با دادن حلقه به یکدیگر پیمان می بندند که همیشه به هم وفادار بمانند .

بال های کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و موفقیت در میان انسانها است که در نهایت رسیدن انسان پاک تینت و پاک سرشت را به اهورامزدا ، خدای واحد ایرانیان نوید می دهد .

بال های طرفین هر کدام به سه قسمت طبقه بندی شده که اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان زرتشت دارد . که همواره باید الگو و سرمشق مردمان قرار گیرد . این سه فرمان که روی دو بال نقش بسته شده است همان کردار نیک ، گفتار نیک و پندار نیک است .

در میان کمر پیرمرد باستانی ایرانی حلقه دیگری است که بزرگتر از حلقه در دست نگاره می باشد و اشاره به دایره روزگار و جهان هستی دارد که انسان در میان آن قرار دارد . و همه انسانها موظفند در میان این حلقه روزگار ، روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

دو رشته از حلقه کمر به پائین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست " سپنته مینو " که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری سمت چپ " انگره مینو " که نشان از نیروی شرّ و اهریمنی است . و انسان در میان دو نیروی خیر و شرّ قرار گرفته است که با کوچکترین لرزش و لغزشی به تباهی کشیده شده و نابود خواهد شد . اما در صورتی که از کردار نیک ، گفتار نیک و پندار نیک پیروی کند ، همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او را به کمال می رساند و هم در دنیای هستی به نیکی زندگی می کند و هم در دنیای باقی روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .

انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران ، به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار ، گفتار و پندار نیک دارد . که همانا تنها و زیباترین راه و روش نیک و خرسند زندگی کردن و به کمال رسیدن است که از زرتشت برای ما به یادگار مانده است . و باعث افتخار است که این سه فرمان همواره سرلوحه اکثر جهانیان و انسانهای نیکوسرشت قرار گرفته که خود را از خرافات و عقاید پوچ نیز مبری کرده اند .

این مطلب گوشه کوچکی از اسرار و رموز نهان در سنگ نوشته های تخت جمشید بود که به اطلاع رسید . امیدوارم بیشتر به ایران بیاندیشیم .

داریوش بزرگ به عنوان آرزوی خود می فرماید : خداوند این کشور (ایران) را از گزند دشمن ، دروغ و خشکسالی به دور نگهدارد .

به امید آن روز ......

 




... آرزوست !
نوشته شده در 13 اسفند 1391
بازدید : 414
نویسنده : دینگdingدانگdong

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن ، برون آ ، دمی ز اَبر

کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم ، آرزوست

وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر کی هست ز خوبی قراضه هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل ست بی وفا

من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وا اسفاها همی زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

وللّه که شهر بی تو مرا حبس می شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پر شکایت گریان شدم ملول

آن های هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما زِ رَشکِ عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می نَشود جُسته ایم ما

گفت آنکه یافت می نَشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خُرد

کی آن عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی ست

وآن لطف های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست




شعر ، رهائی ست... - شاملو
نوشته شده در 13 اسفند 1391
بازدید : 392
نویسنده : دینگdingدانگdong

شعر ، رهائی ست .

نجات است و آزادی .

تردیدی ست که سرانجام به یقین می گراید .

و گلوله ای که به انجام کار شلیک می شود .

آهی به رضای خاطر است ، از سر آسودگی .

و قاطعیت چارپایه است ، به هنگامی که سرانجام از زیر پا به کنار افتد .

تا بارِ جسمِ زیر فشارِ تمامی یِ حجم خویش در هم شکند ،

اگر آزادیِ جان را ، این راهِ آخرین است .

مرا پرنده ئی بدین دیار هدایت نکرده بود .

من خود از این تیره خاک رُسته بودم .

چون پونه خودروئی که ، بی دخالت جالیزبان ، از رطوبت جوباره ئی .

این چنین است که کسان ،

مرا از آن گونه می نگرند که نان از دست رنجِ ایشان می خورم .

و آن چه به گندِ نفسِ خویش آلوده می کنم ،

هوای کلبه ایشان است .

حال آنکه ، چون ایشان بدین دیار فراز آمدند ،

آن ،

که چهره و دروازه بر ایشان گشود ،

من بودم .!




جرس کاروان - شهریار
نوشته شده در 13 اسفند 1391
بازدید : 419
نویسنده : دینگdingدانگdong

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

داده نوید زندگی جاودانیم

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

وز دور مژده جرس کاروانیم

گوش زمین به ناله من نیست آشنا

من طایر شکسته پر آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

چون می کنند با غم بی همزبانیم

ای لاله بهار جوانی که شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانیم

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود

بر خاستی که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانیم




بازدید : 725
نویسنده : دینگdingدانگdong

             

        در ادامه مطلب بخوانید . . .


:: برچسب‌ها: مقاربت , زفاف , شب زفاف , درد واژن , رابطه جنسی , آلت مردانه , درمان دردهای مقاربتی , واژن , مهبل , ,