پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ترول طنز
نوشته شده در 14 اسفند 1391
بازدید : 329
نویسنده : دینگdingدانگdong

 

http://troth.blogfa.com/

 

http://troth.blogfa.com/

 




به این لطیفه چند بار میخندید؟!!
نوشته شده در 14 اسفند 1391
بازدید : 296
نویسنده : دینگdingدانگdong
 

به این لطیفه چند بار میخندید؟
 

پیری برای جمعی سخن میراند.

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

 




متن کوتاه عاشقانه23
نوشته شده در 14 اسفند 1391
بازدید : 319
نویسنده : دینگdingدانگdong
 

مگر بین منو تو چقدر فاصله است که هر چقدر سکوت میکنم ... نمیشنوی ؟..


 ....................................


سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگی را گریه کردم/ نبودی در فراق شانه‌هایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.

 
 ....................................

 

سکوت سرشار ازناگفته هاست وناگفته ها پر بها ترین داشته هاست .

 ....................................


سرفه می کنم بیرون نمی پرد ، سکوت بدی در گلویم نشسته.....


 ....................................

گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت ، تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .

 

  ....................................

  

سکوتم را نکن باور . . .
من آن آرامش سنگین پیش از قهر طوفانم . . .
من آن خرمن ، من آن انبار باروتم که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر . . .

 

  ....................................

 

 می دونی زیبا ترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم . . .

 

 

  ....................................

 

 

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفس های تو در سایه سنگین
سکوت
به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت

 
 ....................................

 

  در غرور اشک من همیشه یاد تو بود در سکوت سینه فریاد تو بود . . .

 

   ....................................

 

 روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش در دامن سکوت به تلخی گریستم نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم . . .

  

 ....................................

  

 یکی می پرسد اندوه تو از چیست ؟
سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟
برایش صادقانه می نویسـم
برای آنکه باید باشد و نیست . . .

 

   ....................................

 

  در هنگام مشکلات سکوت کن . شاید خدا هم حرفی برای گفتن داشته باشد . . . 

 

  ....................................

 

 دیشب در جاده های سکوت ، در ایستگاه عشق ، هر چه منتظر ماندم کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من تنهاتر از همیشه به خانه برگشتم . . .

  
 ....................................

 

 

 سکوت می کنم ، به احترام قلبی که گم شد و در حسرت یک نگاه تو مرد . . .

 

  ....................................  

سکوت من ، فردای بلند دوست داشتن توست ، دوست داشتن تو افسانه نیست . باورش کن  . . .

 

   .................................... 

 

 آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
تا امدم با تو خدا حافظی کنم
بغض امان نداد و در گلو شکست . . .

 

  ....................................

  

 سکوت یعنی :
یه حرف که تودلمه ، یه اسم که رولبمه ، یه شرم که تو چشمامه ، یه آرزو که توسینمه
سکوت یعنی دوستت دارم . . .

 

 

 ....................................

  

 سکوت دردناک است ، اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد . . .

 

   .................................... 

  

مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم . . .
مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان

 

  .................................... 

 

 سکوت چه زیباست  ، وقتی تمام حرفها ازتوصیف مهربانیهای تو عاجزند . . .


 
  ....................................

 

 گاهی سکوت ، همان دروغ است ! کمی شیک تر، روشنفکرانه تر و با مسئولیت کمتر !



 
برگرفته از سایت تک پیامک
 



نمی خواهم بمیرم...
نوشته شده در 14 اسفند 1391
بازدید : 378
نویسنده : دینگdingدانگdong
 

نمی خواهم بمیرم 


نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ 
کجا باید صدا سر داد ؟ 

                 در زیر کدامین آسمان ، 

                            روی کدامین کوه ؟ 

که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه 

که از افلاک عالم بگذرد  پژواک این فریاد ! 

کجا باید صدا سر داد ؟ 

فضا خاموش و درگاه قضا دور است 

زمین کر ، آسمان کور است 
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ 

اگر زشت و اگر زیبا 
اگر دون و اگر والا 
من این دنیای فانی را 

هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم . 

به دوشم گرچه بار غم توانفرساست 

وجودم گرچه  گردآلود سختی هاست 

نمی خواهم از این جا دست بردارم  ! 

تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .
 
دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق 
                            با این مهر ، با این ماه 
                            با این خاک با این آب ... 
                                                     پیوسته است . 

مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست 
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست 
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست . 

جهان بیمار و رنجور است . 

دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست 

اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است . 

نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم 

بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم 

خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم 

به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم 

چه فردائی ، چه دنیائی ! 

              جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ... 
   
نمی خواهم بمیرم ، ای خدا  ! 
                             ای آسمان  ! 
                                     ای شب  ! 
نمی خواهم 
             نمی خواهم 
                          نمی خواهم 
                                     مگر زور است ؟

 

                                              "فریدون مشیری"

 




فرشته مرگ (داستانک خنده دار)
نوشته شده در 14 اسفند 1391
بازدید : 407
نویسنده : دینگdingدانگdong
 

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...


مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ...

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ...

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره. توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ...

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت .

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ...

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ....